عطار اگرچه نعرهٔ عشق تو میزند هستند جمله نعرهزنان از تو بی خبر
وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ
چون نیک نمینگرند، جز شر نمیبینند
قصیده ای که میشنوی ... هوای خوشِ حِس حضورِ توست ...
شاید انتظارِ هر چه را داشتی ، حتی مرگ ...
اما لحظه ای در باورت خطور نمیکرد که زنده بمانی و تورا ببینند ، اما نشناسند ...
تو را بدانند ، اما نفهمند ...
صدایشان کنی، اما نشنوند ...
شمیم تو به مشام میرسد و خفقان ، بند کرده است ایشان را در سیاهچالِ مَن ...
از سَر در باتلاقِ جهل فرو رفته اند و دستانشان در زیر مرداب است و تقلای در قعر رفتنشان ، تمام امید نجاتشان را به ناامیدی رانده است ...
دلم برای تنهایی تو خون گریه میکند ...
تکانشان میدهی و وجودشان احساس گرمای دستانت را نمیفهمد ...
و چون همیشه ، تنها مینشینی و او را نگاه میکنی .. لبخندش ، تو را در ادامه مسیر پُر تلاطم این راه ، مُصِر تر از قبل میکند ...
تا میایی که گله کنی ، حواسَت را پَرتِ صدای سازِ خوشِ غِیب میکند ...
میگوید غِیب هم نوازنده خوبیست محمد ...
سمفونی جدیدش را شنیده ای ...
گوش بده ...
چشمانت را ببند ... 1398.10.18
#گنجینه_کیهانی