ده قانون انسان بودن
کتاب "ده قانون انسان بودن
نویسنده: دکتر شری کارتر اسکات
مترجم: زکیه موسوی رضوی
انتشارات: نسل نواندیش
مقدمه زندگی اغلب با بازی مقایسه شده است. متاسفانه ما هرگز از قوانین آن خبردار نمیشویم و دستورالعملهایی برای طرز بازی کردن آن نداریم. در حالی که امیواریم کار را درست انجام دهیم، دقیقا هدف بازی را نمیدانیم و نمیدانیم برنده شدن چیست. هرشخصی روی این سیاره مجموعه درسهایی دارد که باید بیاموزد. این درسها در عین حال جدا از هم و منحصر به فرد هستند و آنقدر تکرار میشوند تا در آن استاد شوید. تکامل شخصی شما بسته به آن است که درسهایتان را تا چه اندازه مشتاقانه بپذیرید و آنها را در داخل زندگیتان پیاده کنید. به یاد داشته باشید که تنها نتیجه مقاومت در برابر این درسها، تکزاز دوباره و دوباره آنهاست. « دیروز تاریخ است، فردا نامعلوم است و امروز هدیه، برای همین است که آن را زمان حال مینامیم.» راضیکنندهتر آن است که به موقعیت حال خود بنگرید و درست ببینید که درسهایتان چیست. به آینده نگریستن سختترین کار است. خود را دوست داشته باشید، به انتخابهای خود اعتماد کنید؛ همه چیز امکانپذیر است!
مقدمه احتمالا از یکی از مخاطبین است
قانون اول
قانون اول: بدنی به شما داده خواهد شد بدنی که به شما داده شده، تا مدتیکه زنده هستید مال شما خواهد بود. چه آن را دوست داشته باشید و چه از آن متنفر باشید، ناچارید تا آخر عمر با آن سر کنید. صرفنظر از اینکه درباره بدن خود چه احساسی دارید، این بدن مال شماست و رابطهای که با آن برقرار میکنید به مقدار زیادی با کیفیت زندگی شما سر و کار دارد. مضمون قانون یک این است که با بدن خود صلح کنید تا بتواند بطور موثر به کارتان بیاید و درسهای ارزشمند پذیرش، عزت نفس، احترام و خوشی را با شما در میان بگذارد. پذیرش اگر شما یکی از آن اشخاص نادر و خوشبختی هستید که بدن خود را بطور کاملا دقیق به همانگونهای که هست، با تمام نقاط قوت و ضعف احساس کردهاند، آن وقت است که درس پذیرش را مشتاقانه آموختهاید و میتوانید بسرعت به درس بعدی بپردازید. با این حال، اگر ذره ای معتقد باشید که شادتر میبودید چنانچه تغییراتی هرچند جزئی در بدن شما رخ دهد شاید لازم باشد وقتی را صرف آموختن ارزش پذیرش واقعی کنید. پذیرش، یعنی آنچه را زندگی با حالت مطلوب به شما عرضه میکند با آغوش باز بپذیرید. دلیل مستند قوی وجود دارد که ذهن و بدن با هم مرتبط هستند، بنابراین پذیرفتن بدن نه تنها برای سلامتی عاطفی ما ضروری است، بلکه برای سلامتی بدن نیز واجب است. انکار کامل پذیرش بدن میتواند منجر به بیماری گردد،در صورتی که پذیرش میتواند بیماری را شفا دهد. هنگامیکه توانستید بدنتان را دقیقا به شکل کنونی قبول کنید، میدانید که در جهتی درست پیش میروید. آیا این بدان معناست که شما هیچگاه نباید برایبهتر شدن بدن خود سعی کنید؟ البته که نه، اما میل به پیشرفت تا زمانی سالم است که از عشق به خود ناشی شود و نه از احساس نقص. تمام قسمتهای بدن خود را دوست داشته باشید و اگر نمیتوانید آنها را دوست داشته باشید، تغییرشان دهید. اگر نمیتوانید تغییرشان دهید، پس آنها را همانطور که هستند بپذیرید. المپیک معلولان پر از افرادیاست که بدنشان را با وجود معلولیتهای خود پذیرفتهاند. پذیرش یا عدم پذیرش بدنتان فقط باری است به دوش ذهن شما؛ قوه ادراک شما تحمل این را که بدن شما واقعا چگونه بهنظر میآید ندارد، پس چرا راحتی پذیرش را به جای درد عدم پذیرش انتخاب نکنیم؟ انتخاب آن با شماست. عزتنفس عزتنفس احساسی ارزشمند و روبرو شدن با سختیهای زندگی است. اگر درس عزت نفس درسی است که باید آن را یاد بگیرید، بارها و بارها آزمایش خواهید شد تا به هویت خود اعتماد و ارزش ذاتی خود را درک و باور کنید. در برخورد صحیح با زندگی مهم نیست چه اتفاقی برایتان میافتد، بلکه مهم اینست که شما چگونه با آن برخورد میکنید. فرایند عزتنفس سه مرحلهای است. اولین مرحله مشخص کردن موانع راهتان است. با اقرار به اینکه «باور محدود کننده» دارید، میتوانید به مرحله دوم بروید: جستجوی روحتان برای پیوند جوهری عمیقتر با آنچه واقعا هستید. مرحله سوم اقدام کردن است، خواه به معنای اهمیت دادن به خود، درست همانگونه که هستید باشید یا به ایجاد تغییری مثبت. عزتنفس بیدوام است. آن را خواهید داشت و آن را از دست خواهید دادارزشمندی شما از کجا نشأت میگیرد؟ در جستجوی کشف مسیر آن منبع باشید. هنگامیکه بهراحتی توانستید راهتان را به سوی اصل ارزش ذاتی بیابید، آنوقت میدانید که این درس را آموختهاید. احترام به بدن احترام گذاشتن یعنی گرامی داشتن و ارزشمند دانستن آن. هنگامیکه که به بدن خود احترام میگذارید با آن همکاری میکنید. احترام حامل انرژی مقابل است. وقتی بدن خود را گرامی بدارید بدن نیز شما را گرامی خواهد داشت. احترام حقیقی ناشی از آموختن نیازهای بدنتان برای عملکردی عادی و سپس تعهد به برآورده کردن آن نیازها ناشی میشود. خوشی خوشی مظهر عین شادی است. بدن شما به کمک پنج حستان خوشی را به شما میآموزد. تنها رمز فراگیری درس خوشی این است که برای آن زمان و فضایی ایجاد کنید. بسیاری از مردم آنقدر مشغول زندگیمیشوند که خوشی را چیزی تجملی میانگارند که واقعا وقتی برای آن ندارند. وقتی خوشی را بر خود حرام میکنید زندگیتان نیز راحت نخواهد گذشت. خوشی مانند روغنی است که چرخ زندگیرا روانتر میچرخاند. بدون آن دندهها از حرکت باز میایستند و به احتمال قوی از پا خواهید افتاد. چه چیزی شما را خوشحال می سازد؟ آن را انجام دهید و بهدفعات هم انجام دهید، چون قلبتان را سبک و روحتان را شگفتزده خواهد کرد
قانون دوم
قانون دوم: به شما درسهایی داده خواهد شد هر فرد برای خود هدف و راه مشخصی دارد؛ یگانه و متمایز از هر کس دیگر. هنگامیکه مسیر زندگیتان را طی میکنید، به آموختن درسهای متعددی برای رسیدن به هدفتان نیاز خواهید داشت که به شما عرضه خواهد شد. کلید کشف و جامعه عمل پوشاندن به مفهوم و اهمیت زندگی خود، آموختن این درسهاست. وقتیطعم درد را میچشید درسی میآموزید و وقتی احساس خوشی دارید درسی دیگر را میآموزید. هر عمل و رویداد درسی به همراه دارد که باید آموخته شود. بنابراین مضمون قانون دوم این است که با آموختن دروس فردیتان، خود را با راه منحصر به فرد خود در یک راستا قرار دهید. راهتان را با اشخاصی که در اطرافتان هستند مقایسه نکنید و کانون توجه را بر تفاوت کلی بین درسهای خود و آنها متمرکز سازید. باید بدانید که شما تنها با درسهایی روبرو خواهید شد که میتوانید آنها را بیاموزید و فقط در جهت رشد و نمو خود شماست. باز بودن باز بودن یعنی پذیرا بودن. زندگی درسهای بیشماری به شما خواهد داد که هیچیک از آنها به درد شما نخواهد خورد، مگر اینکه آنها را مورد توجه قرار دهید و در مقابل ارزش ذاتی آنها باز باشید. شما احتیاج دارید درک خود را تغییر دهید و آنها را همچون هدایا یا راهنماییهایی در هنگلم طی مسیر زندگی در نظر بگیرید، که این همان خود واقعی شماست. هنگامیکه شما پذیرای درسهایی- چه لذتبخش و چه مشکل- باشید که زندگی برایتان پیش میآورد، اولین گام مهم را به سوی یافتن خود حقیقی و هدفتان برمیدارید. شروع به پرورش رویکرد اساسی باز بودن خواهید کرد. اغلب از من میپرسند که مردم چگونه میتوانند درسهایشان را بشناسند. پاسخ من اینست که درسهای هر شخص همیشه برایش آشکار است، تنها مسأله آنست که آن شخص در آن زمان چه عینکی به چشم دارد. اگر عینک مقاومت زده باشد، شاید عصبانی یا تندخو شود و این لجاجت از رشد شخصی او جلوگیری میکند. اگر عینک باز بودن و روشنبینی زده باشد، درک و فهمی عمیقتر از آنچه موقعیتهای متفاوت زندگی میتواند به او بیاموزد کسب خواهد کرد. شناخت درسهایی که طوری بهنظر میآیند گویی نصیب شما از زندگی بسیار خشن و غیرمنصفانه است، بهمراتب مشکلتر میباشد. وقتی در قبال درسهایتان باز نباشید از دست دادن شغلتان بیشتر مصیبت بهنظر میآید تا فرصتی برای یادگیری درس بخشندگی یا تغییرپذیری. چگونه میتوانیم از مقاومت به باز بودن برسیم؟ ابتدا به کمک شناختن احساس مقاومت. معمولا مقاومت از لحاظ جسمانی در آروارههای قفل شده ، گرفتگی سینه یا آه کشیدنها آشکار می شود. از لحاظ ذهنی در افکارینظیر : "چرا باید با این مسأله مواجهه شوم؟ من این را نمیخواهم، نیازی به آن ندارم، دوستش ندارم" پدیدار می شود. گام بعدی این است که به خود یادآوری کنید انتخابی دارید. میتوانید باز هم مقاومت کنید و احساس بدی داشته باشید یا میتوانید هر درسی را که برای آموختن شماست بیاموزید. آخرین گام این است که از خودتان سوأل کنید: آیا حاضرم مقاومتم را از دست بدهم و همه درسهای ارائه شده را بیاموزم؟ انتخاب انتخاب، کشف کردن آرزو و وارد عمل شدن است.در هر لحظه، انتخاب میکنیدکه یا خود را با راه واقعیتان همسو کنید یا از آن دور شوید. هیچ راه میانهای وجود ندارد. حتی کوچکترین حرکت در راستای آن است که شما را به راهتان نزدیکتر یا از آن دورتر کند. اعمال خالصانه شما را همسو میکند در حالیکه اعمال نادرست شما را از حقیقت خود بیگانه میکند. هر انتخابی مسئولیتی در بردارد. انتخاب و تصمیم مترادف معنی می شوند اما هممعنی نیستند. تصمیمات از ذهنتان نشأت میگیرند در حالیکه انتخاب از درون شما ناشی میشود. تصمیمات از منطق و سبک و سنگین کردن شرایط مناسب ناشی می شود، در حالیکه انتخابها از جوهرهی شما و هماهنگ کردن شما با خود والاترتان نشأت میگیرند. انصاف حس عدالتخواهی ما توقع برابری است. هنگامیکه در جهت همسو شدن با حقیقت یگانهتان پیش میروید، چنانچه میخواهید به سوی آرامش حرکت کنید، لازم است از شکایت کردن و بر زبان راندن "انصاف نیست" دست بردارید. کانون توجه را بر بیعدالتی متمرکز کردن موجب میشود که به جایقدردانی از شرایط یگانهتان، خود را با دیگران مقایسه کنید. با پریشان کردن خاطر خود و احساسات نابهنجار و مقاومت، درسهای منحصر به فرد خود را نخواهید آموخت. کدام تلقی از بیعدالتی عامل بازدارنده شماست؟ فضیلت فضیلت از جمله کیفیتهای نامحسوسی است که توصیف آن مشکل اما شناخت آن آسان است. آنان که از فضیلت بهره میبرند تصویر درخشیدن از درون را ارائه میدهند و این درخشش برایکسانی که در اطرافشان هستند آشکار است. زندگی همگام با فضیلت بدین معنی است که کاملا با ذات روحانی و قدرت والاتری که نگاهتان میدارد هماهنگ باشید. هنگامی واجد فضیلت خواهید شد که شما بفهمید و بپذیرید که جهان همیشه شرایطی را خلق میکند که هر شخصی را به راه حقیقی خود هدایت میکند و اینکه همه چیز معلول اراده خداوند و بخشی از نقشه الهی است. با ثبات بر این عقیده که آنچه برایتان درست است به شما داده خواهد شد بدون توجه به این امر که نا چه اندازه از برنامه فرضی شما دور باشد. وقتی دارای فضیلت هستید به خود و جهان اعتماد میکنید. با دانستن اینکه هدایای مردم برایشان بحق و مناسب است و اینکه جهان نعمتی در دسترستان قرار داده، میتوانید دعاهای مردم را بدرقه راهتان کنید.
قانون سوم
قانون سوم: هیچ اشتباهی وجود ندارد، فقط درس است. رشد انسان روند آزمون، کوشش و خطاهاست که نهایتا به خردمندی میانجامد. هر بار که انتخاب میکنید به خود اطمینان کنید و سپس عمل نمایید. هرگز نمیتوانید کاملا مطمئن باشید شرایط چگونه خواهد بود. زمانی پیروز و زمانی سرخورده می شوید. در هر حال، تجربیات ناموفق کمارزشتر از تجربیاتی نیستند که نهایتا به موفقیت میانجامد. در واقع معمولا از "شکستها" بیشتر میآموزید تا "موفقیتها". با آنکه رسیدن به این نتیجه یأسآور آسان است، باعث میشود از توانایی شما برای پیشرفت در درسهای زندگیتان کاسته شود. هنگامی که به سختیهای زندگی توجه مینمایید و درک خود را تغییر میدهید تا آنها را فرصتهایی برای فراگیری و رشد تلقی کنید، توانا میشوید. به جای داشتن احساس شکست، قربانی یا دستخوش پیشامدها شدن میتوانید مسئولیت زندگیتان را به عهده بگیرید و به مصاف زندگی بروید. همدردی همدردی عمل گشودن قلب است. با همدردی زندگی کردن بدین معنی است که شما موانع احساسی را از میان بردارید و با تواناییتان برای برقرار کردن رابطه با دیگران به دنیا نزدیک شوید. همدردی شما را به جوهرهی خود و کسانی که در پیرامون شما هستند متصل میسازد. کلید یادگیری درس همدردی، پیبردن به این امر است که شما تحت کنترل "ساختن یا نابودسازی" موانعی هستید که بین شما و دیگران فاصله میاندازد. وقتی میخواهید با انسانی دیگر ارتباط برقرار کنید میتوانید به دلخواه خود آن موانع را برطرف سازید. همچنین هنگام نیاز میتوانید با شکل دادن قضاوتهایی که شما را از آنجا قضاوت میکنید متمایز میسازد، دسترسی دیگران را به قلب خود محدود نمایید. قضاوتها همیشه منفی نیست. قضاوتهای شما کمک میکنندتصمیم بگیرید چه عقاید و افکاری انتخاب کنید که شما را از دنیای بیرون به دنیای درون بیاورد و کمکتان کند آنچه را برای شما حقیقی است تشخیص دهید. هنگامیکه قضاوتهای شما از تواناییتان برای همدلی قدرتمندتر شوند، شما خود را از جوهرهی خویش جدا ساخته در صندوقچه "حق به جانبی" قرار میدهید و بر آن مهری میزنید تا از نیاز ذاتی خود، یعنی پیوستگی با مردم، دور بمانید. تنها پادزهر قضاوتهای سخت همدردی است. برای آموختن درس همدردی ابتدا لازم است بفهمید چه هنگام گرفتار قضاوتهای محدودگرایانه می شوید. بهترین راه انجام این کار این است که به تنفس خود توجه کنید. اگر تنفستان سطحی و دشوار است احتمالا گرفتار قضاوتی شدهاید که لازم است از آن چشمپوشی کنید. همدردی در مواقعی که خود را بهشدت مورد قضاوت قرار میدهید. نیز لازم است. اگر مرتکب عملی شدهاید که آن را اشتباه میپندارید. به احتمال قوی مانعی بین جوهره خود آن بخش وجودتان که آن را خطاکار خواندهاید ایجاد میکنید. با چنین عملی شکافی وسیع ایجاد میکنید که افکاری شدیدا خود- انتقادی میآفریند. در آن هنگام نیاز دارید که آگاهانه دلتان را به روی خود بگشایید و همدردی نشان دهید. بر چه قضاوتهایی باید فائق آیید تا درس همدردی را بیاموزید؟ بخشش بخشش یعنی محو کردن کینه. در حالی که از همدردی به سوی بخشش میروید قلبتان باز و پذیرا می شود و رهایی آگاهانه و سنجیده از قید مقاومت نصیب شما میگردد. خطا پنداشتن اعمال گذشته یعنی داشتن احساس گناه و تقصیر و وقتی درگیر احساس گناه و تقصیر هستید نمیتوانید چیزی بیاموزید. چهار نوع بخشش وجود دارد. اول بخشش ابتدایی خود فرد است. نوع دوم بخشش، بخشش ابتدایی دیگری است. اینجاست که شما نیاز دارید شخصی را بابت خطای کوچکش ببخشید. زندگی با احساس رنجش انرژی زیادی مصرف میکند. نوع سوم بخشش، بخشش نوع پیشرفته خود است. این از آن نوع بخششهای جدی، در مواردی است که احساس شرمندگی شدید میکنید. من نمیگویم صدای وجدانتان را با شتاب در بخشش خود یا احساس تاسف نکردن یا پشیمان نشدن خفه کنید، ولی مدتی طولانیتر در اینگونه احساسات غوطه خوردن به صلاح نیست. وجدانتان دشمن شما نیست، بلکه اینجاست تا به یادتان بیاورد در صراط مستقیم بمانید و در حفظ ارزشهای خود پایدار بمانید. تنها به احساسی توجه کنید که به شما میدهد، درس آن را بیاموزید و وارد عمل شوید. آخرین و شاید مشکلترین نوع بخشش، بخشش نوع پیشرفته دیگران است. بخششی که بهنظر غیرممکن میآید. در هر حال زندگی با رنجش و تخیلات انتقامجویانه، تنها شما را گرفتار احساس در معرض اجحاف قرار گرفتن میکند. تنها به کمک بخشش است که میتوانید اشتباه عملی را از بین ببرید و تخته را پاک کنید. بنابراین
چهار نوع بخشش و طرز استاد شدن در آنها را میتوان اینگونه طبقهبندی کرد:
1- بخشیدن ابتدایی خود: به دلیل آنکه توانستهاید کارها را به بهترین وجه و با امکاناتی که در آن زمان در دسترستان بوده به انجام برسانید و اوضاع را بهبود بخشید. سپس از سرزنش خود به دلیل پیش آمدن آن وضع دست بردارید و نسبت به خود احساس همدردی داشته باشید. 2
- بخشش ابتدایی فرد درگیر: انگیزه آن شخص را در نظر بگیرید تا دلیل انجام دادنش را دریابید، همدردی نشان دهید و سپس آن را رها سازید.
3- بخشش پیشرفته خود: دلیل آنچه را انجام دادهاید بفهمید، آن را به بهترین وجه اصلاح کنید، سپس از صمیم قلب خود را ببخشید.
4- بخشش پیشرفته فرد دیگر: به خود اجازه دهید که کاملا صدمه یا عصبانیت را احساس کنید، آن وقت میتوانید آن را رها کنید، سپس آن موقعیت را به مثابه بخش ضروری راه تکامل معنویتان در نظر بگیرید.
معیارهای اخلاقی اخلاق هماهنگ شدن با معیارهای نهادی درست و غلط است که به دست جامعهای که در آن زندگی میکنید وضع شده است. اما معیارهای اخلاقی جهانی نیستند.
اکثر مردم در فرهنگ ما با این "قانون طلایی" پرورش یافتهاند: «با دیگران آن کنید که توقع دارید با شما کنند.»
اساسا اخلاق رفتاری درست یا خوب در رابطه شما با دیگران است. هنگامیکه رفتار بیرونی شما انعکاس معیار درونتان باشد، با معنویت همسو هستید. شما خواهید دانست که چه موقع با معیار اخلاقی خود هماهنگ نیستید، زیرا وجدانتان تفاوتهای بین آنچه را اخلاقا درست است و آنچه را واقعا مرتکب شدهاید یادآوری خواهد کرد. شوخی درس شوخی، به ما یاد میدهد رفتار غیرجدی و سرگرم کننده را وارد موقعیتهایی کنیم که شاید در نبود شوخی بسیار مصیبتبار باشد. اگر مصیبتها یا شکستهایی را از سر میگذرانید درس تلقی کنید و نه اشتباه، سودمندی شوخطبعی اثبات میگردد. وقتی بیاموزید به بدبختیهای خود بخندید بلافاصله میتوانید شرایطی را که بد فرض کردهاید به فرصتهایی تبدیل نمایید که از آن چیزی درباره رفتار ناپسند انسانی، بهخصوص رفتار ناپسند خودتان بیاموزید. به گفته دکتر بورگ: «خنده کوتاهترین فاصلهای است که دو شخص را به هم میرساند.» تاثیر شوخی بر سلامتی- هم ذهنی و هم جسمی- بخوبی ثابت شده است. یک خنده خوب میتواند عصبیت را از بین ببرد، تنشزدایی کند و آندروفینها را به درون بدن شما روانه سازد، که این امر به عنوان بالابرنده مقاومت طبیعی شما عمل میکند. به خودتان اجازه خندیدن بدهید. وقتی به خود اجازه شوخی کردن میدهید در کمال تعجب میبینید که هر بحرانی، با چه سرعتی تبدیل به موضوعی کمدی می شود.
قانون چهارم
قانون چهارم: درس با تکرار کردن آموخته میشود درسها تکرار میشوند تا آموخته شوند. شما در زندگانی با درسی یکسان روبرو خواهید شد. همچنید با آموزگارانی روبرو خواهید شد که آن درس را به شما بیاموزند تا زمانی که آن را بهخوبی یاد بگیرید. تنها راه راحت شدن از شر الگوها و موضوعات مشکلی که منجر به تکرار میشوند، این است که دیدگاهتان را تغییر دهید تا بتوانید الگوها را بشناسید و درسهایی را که به شما میدهند فراگیرید. شاید شما سعی کنید از آن شرایط دوری کنید، اما سرانجام آنها پیش خواهند آمد. مضمون درس چهار مشخص کردن و رها ساختن الگوهایی است که تکرار میکنید. همانطور که هر گرهگشا یا طبیب خوبی به شما خواهد گفت، این کار آسانی نیست چون بدان معناست که باید تغییر کنید و تغییر همیشه آسان نیست.
خبر خوب این است که با تشخیص و رهاسازی الگو، شما در واقع «چگونه تغییر کردن» را یاد میگیرید. در گردهماییهایی که تشکیل میدهم، میآموزم که
برای اعمال هر تغییری در زندگی شش گام اصلی وجود دارد
1- آگاهی: آگاه شدن از الگو یا موضوع
2- تصدیق: تصدیق این موضوع که نیاز به رها کردن الگو دارید.
3- انتخاب: گزینشی فعال برای رها کردن الگو
4- روش: برنامهای واقعگرایانه را طراحی کردن
5- تعهد: اقدام نمودن، به یاری مسئولیتپذیری بیرونی
6- تجلیل: دادن پاداش به خود برای موفق شدن.
بدون گذشتن از هر یک از این گامها، نه میتوان تغییر ماندنیای ایجاد کرد و نه میتوان الگویی را برای همیشه رها کرد. برای آسانسازی روند تغییرتان، نیاز به فراگیری درسهای آگاهی، خواست، رابطه علی (یا علت و معلولی) و صبر دارید. آگاهی آگاهی، روند کاملا آگاه شدن است. این اولین گام برای آسان کردن هر تغییری است که میخواهید در خود بهوجود بیاورید. تقویت کردن آگاهی فرایندی مادامالعمر است. هر لحظه، فرصت بیدار ماندن یا فرو رفتن به رفتار ناخودآگاه را به شما هدیه میکند. کلید یادگیری آگاهی، در ردیابی ریشه رفتارهایتان نهفته است تا بتوانید عقایدتان را که موجب تکرار همان الگوها می شوند مشخص کنید. بهمحض مشخص کردن الگوها، میتوانید به کمک اراده آنها را رها کنید. هر بار که در زندگی احساس نارضایتی داشته باشید، فرصت یادگیری درس آگاهی به شما داده میشود. با هر آرزوی تغییر راهتان، یا دیدن چیزی متفاوت، فرصت نگریستن به درون و پرسیدن این سوال فراهم میشود: "حقیقت آنچه میخواهم چیست؟ میخواهم چه تغییراتی ایجاد کنم؟" پاسخی که به آن سوالات داده می شود آگاهی مورد نیاز برای پیشروی در فرایند تغییر را فراهم خواهد کرد. توجه به احساسات خود آسانترین راه اطلاع از نابسامانیهای درونیتان است. ابزارهایی چون تمرکز، نوشتن خاطرات، مربیگری شخصی و درمان به کسب آگاهی کمک میکند. خواست راز حقیقی قدرت تغییر، رضایت و میل به انجام آن است. اگر قرار باشد برای خارج کردن خود از چرخههایی که گرفتار آن هستید پیشرفتی کنید، ابتدا باید الگوهای رفتاری را که به آن وابسته هستید مشخص کنید. سپس میتوانید رها کردن رفتارهای گذشته خود را شروع کنید. اگر شما واقعا میخواهید تغییر کنید، انجام این کار را انتخاب خواهید کرد و نسبت به روند آن متعهد خواهید بود. پیروی از روند جاری، نصایح دوستان یا آرزوهای اعضای خانواده به تصمیمگیریهایی میانجامد، پیروی از تدبیر درون خود، به انتخاب میانجامد. به خاطر داشته باشید: خواست به انتخاب میانجامد، که آن نیز به تعهد میانجامد. باید به تصمیم بیانجامد، که آن نیز به قربانی شدن میانجامد. بنابراین دفعه بعد که سعی میکنید تغییری در زندگیتان ایجاد کنید، از خود بپرسید: «واقعا تا چه اندازه مایلم این تغییر را ایجاد کنم؟» اگر موفق نمیشوید، شاید به جای اتکا به آرزوی ذاتی خود برای ایجاد تغییر، به احتمال زیاد بر باور خود که باید تغییر کنید اصرار میورزید. رابطه علّی رابطه علّی تصدیق آن است که شما منشأ تجلی خود هستید. به عبارت دیگر، هرچه که جذب زندگی خود میکنید برایتان میآید، زیرا آن را به دنیای بیرون فرافکنی می کنید و بتابراین مسئول تمام شرایط خود هستید. صبر هنگامیکه در انتظار نتیجه هستیم، صبر نمودار مقاومت است. از لحظهای که سعی میکنید تغییری در درون خود ایجاد کنید درس صبر به شما داده میشود. شما انتظار نتایج فوری را دارید و غالبا هنگامیکه سعی و تلاش اولیه شما با شکست مواجهه میشود، مأیوس میگردید. در حال طی روند تغییر، نیاز به تمرین مهربان و صبور بودن با خود را دارید. رشد میتواند روندی آهسته و پر سعی و تلاش باشد و صبر و استقامت مورد نیازتان را برای تبدیل شدن به فرد دلخواهتان فراهم میآورد. به یاد داشته باشید یک درس آن قدر تکرار میشود تا یاد گرفته شود فقط کمی صبر میخواهد.
قانون پنجم
قانون پنجم: آموختن، پایانی ندارد آرزوی تحت کنترل درآوردن تمام جزئیات زندگی محال است، چون زندگی هر روز درسهایی جدید دربردارد. در واقع شما هیچگاه تمام درسها را به پایان نخواهید رسانید، چون تا زنده هستید درسهایی برای یادگیری وجود دارد. صرفنظر از سن یا مقام یا میزان موفقیت خود، همواره نیازمند درسهایی هستید که باعث رشدتان می شود. مضمون قانون پنج این است که نقش خود را به عنوان شاگرد دائمی زندگی با رویی گشاده بپذیرید. این بدان معناست که تسلیم این عقیده شوید که واقعا همه چیزهایی را که نیاز به دانستن آنها دارید نمیدانید و هرگز نخواهید دانست. برای موفق شدن به منظور پذیرش نقش خود بهعنوان شاگردی همیشگی، نیاز دارید درسهای تسلیم، تعهد، تواضع و انعطافپذیری را بیاموزید. تسلیم تسلیم برتری "خود" و دست برداشتن از کنترل است. وقتی تسلیم درسهایی که پیش میآید می شوید، به خود اجازه میدهید با آهنگ زندگی پیش بروید نه اینکه بر ضد آن تلاش کنید. کلید برقراری صلح با نقشتان بهعنوان شاگردی دائمی، تسلیم شدن به آنچه هست میباشد، نه تلاش برای آفریدن آنچه انتظار دارید باید باشد. اگر مقاومت مضمون اصلی فعالیتهای شما بوده است،آنوقت است که تسلیم در برنامه آموزشی تان ظاهر می شود. اگر از کسانی باشید که همیشه کارها را به شیوه خود انجام میدهند یا صاحب "من"ی قوی و خودسر هستند، آن وقت است که به نظر شما «تسلیم» شکست خواهد بود. اما تنها در جنگ تسلیم شدن به معنی شکست است، در زندگی نشانه تعالی است. این بدین معنا نیست که بگوییم بیاراده باشید و بگذارید هر اتفاقی برایتان رخ دهد. شما بیشتر باید بیاموزید که تسلیم آن شرایطی شوید که در حقیقت هرگز کنترلی بر آنها ندارید. اگر تسلیم این واقعیت شوید که جهان همیشه، بارها و بارها درسها را به شما عرضه خواهد کرد. متحیر خواهید شد که هنگامیکه مقاومت و کنترل را کنار میگذارید و برای رسیدن به مقصد بر امواج سوار می شوید، زندگی تا چه اندازه راحتتر می شود. تعهد تعهد یعنی اینکه خودتان را وقف کسی یا چیزی کنید و به آن پایبند باشید. اگر این درس را در راه زندگیتان پیشرو داشته باشید، به شکل عدم توانایی شما در انتخاب یا بسنده کردن به همان گزینههایی که از پیش داشتهاید ظاهر خواهد شد. اگر بیست دقیقه را صرف این کشمکش میکنید که آیا سفارش ساندویچ ماهیتن را با نان زیره بدهید یا با نان گندم، اینجاست که حتما باید درس تعهد را بیاموزید. تواضع شخص فروتن نه تنها نسبت به اهداف خود دارای حس اعتماد و در عین حال تواضع است،بلکه قدرت درک و فهم محدودیـتهای خود را نیز دارد. لحظهای را که خیال میکنید همه چیز را دیدهاید یا فهمیدهاید، دچار غرور می شوید و به شما فروتنی بسیار زیادی میدهد. باید این تصور را که میتوانید آنقدر آگاه شوید که دیگر چیزی برای یادگیری باقی نماند از خود دور کنید. تواضع درسی است گزنده که معمولا با نوعی ضرر یا سقوط همراه است. وقتی "من" متکبر به ادب و صبر بیاعتنایی میکند، هستی تواضع را بهعنوان راهی برای برگرداندن "من" به زمین عرضه میکند. به آنچه هستید و آنچه انجام دادهاید افتخار کنید. به هر حال، اگر میبینید افکار نهانی متکبرانه یا خودبینانه دارید، قبل از اینکه دنیا به شما درس تواضع را یادآوری کند، آن را به خود یادآور شوید. اینگونه، نیش خیلی کمتری نوش خواهید کرد. انعطافپذیری انعطافپذیری، «انطباق با تغییرات» تعریف شده است. به محض اینکه بتوانید با آنچه پیش خواهد آمد هماهنگ شوید، به جای چسبیدن به اوضاع فعلی، درس انعطافپذیری را میآموزید. الگوها با گذشت زمان تغییر مییابند و شما هم باید تغییر کنید. به جای اینکه در هر پیچ و خم زندگی که بر سر راهتان قرار خواهد گرفت وابمانید، با انعطافپذیری برای مقابله با آن آماده می شوید.
قانون ششم
قانون ششم: "آنجا" از "اینجا" بهتر نیست بسیاری از مردم بر این باورند که بهمحض اینکه به بعضی از هدفهای خاصی که برای خود مشخص کردهاند برسند، خوشحال خواهند شد. "آنجای" شما هر چه که باشد، شاید مطمئن باشید که بهمحض رسیدن به آنجا سرانجام آن آرامش رویاییتان را خواهید یافت. بالاخره دست یافته به هدف، خوشحال، بخشنده، دوستداشتنی و راضی خواهید شد. در هر حال وقتی اغلب به آنجا میرسید باز هم احساس نارضایتی می کنید و دوباره نگاهتان را از "آنجا" به نقطهای دیگر به آینده معطوف میکنید. با تعقیب همیشگی "آنجا"ی دیگر، هیچگاه واقعا قدر آنچه را که "آنجا" دارید نمیدانید. ماندن مداوم در چرخهایاز آرزوها سبب می شود که هیچوقت به خودتان اجازه بودن در زمان حال را ندهید و در نقطهای در آینده زندگی خواهید کرد. شما فقط یک لحظه دارید: لحظهای که درست اینجا و همین حالاست. اگر با شتابزدگی برایرسیدن به "آنجا"، "اینجا" را از دست بدهید، دامنه احساسات و عواطفی را که تنها در حال حاضر میتوانید داشته باشید از خود دریغ خواهید کرد. مضمون قانون شش زندگی در زمان حال است. مهم اینست که تشخیص بدهیم انسان بودن یعنی سازش با کششی قدیمی برای نگریستن و ورای جایی که هماکنون در آن قرار داریم. از سویی زندگی تان به کمک رویاها و الهامات بهبود یافته و شور و هیجانتان را زنده نگه میدارند، از سویی دیگر این کششها میتوانند هماکنون شما را از لذتهای زندگی دورتر و دورتر نگه دارند. کار مهم شما این است که بر زمان حال و آنچه هماکنون دارید تمرکز کنید و در عین حال اهداف معین آینده خود را نیز حفظ کنید. سپاسگزاری سپاسگزاری یعنی شما از آنچه دارید و جایی که هماکنون در آن هستید متشکر و قدردان باشید. سپاسگزاری درسی است که همیشه باید آن را به خاطر داشت. وقتی بر چیزهایی که امید بهدست آوردن آن را دارید متمرکز شوید، بسیار آسان است که استعدادهای خود را نادیده بگیرید و چنانچه برای قدردانی از آن درنگ نکنید، از ارزش جایی که هماکنون در آن قرار دارید میکاهید. راههای زیادی برای تقویت سپاسگزاری در خود وجود دارد. تنها تعدادی پیشنهاد میدهم که شاید بخواهید آنها را امتحان کنید: *تصور کنید اگر همه چیزهایی را که دارید از دست بدهید، زندگیتان چگونه خواهد شد. * هر روز فهرستیاز آنچه برای آن سپاسگزاری میکنید بنویسید. بهخصوص این کار را زمانی انجام دهید که احساس می کنید گویی چیزی برای سپاسگزاری بابت آن ندارید. یا چند دقیقه قبل از خواب را به سپاسگزاری از آنچه دارید اختصاص دهید. * وقتی را صرف کمک به کسانی کنید که کمتر از شما خوشبخت هستند، تا شاید روشنبینی خود را بة دست آورید. * در هر حادثهای در پی موهبتی باشید. فضایی را در ضمیر خودآگاه خود برای قدردانی از آنچه هماکنون دارید ایجاد کنید، تا شاید زندگی شادمانهتری داشته باشید. عدم وابستگی عدم وابستگی، رهایی از نیاز یا توقعی مربوط به نتایجی خاص است. آرزوی داشتن کسی، چیزی، پول یا مقام. این آرزوها برای ما ایجاد وابستگی میکنند. وابسته نبودن به معنی بیعلاقه بودن یا گذشتن نیست، بلکه به این معنی است که در قضاوتهای خود نسبت به شرایط و آرزوی رسیدن به نتیجهای خاص بیطرف بمانید. عدم وابستگی یعنی اینکه شما مقید نیستید کارها بر طبق انتظارات شما انجام شود و حاضرید این قید و بندها را رها سازید. برای آنکه بیاموزید چگونه وابستگی را از بین ببرید، نیاز خواهید داشت این مراحل را طی کنید: 1- متوجه باشید که چه میخواهید و تصدیق نمایید که به چیزی وابسته هستید. 2- ابتدا نتیجه عالی موقعیت خود، و سپس بدترین وضعیت احتمالی را تصور کنید. این کار همه درسهای پنهان را آشکار و هریک از نتایج را پذیرفتنی می سازد. 3- آرزوی خود را به کمک نوشتن صریح یا با بلند گفتن عبارتی روشن بیان کنید. 4- در ذهنتان، تصور کنید که بهنرمی نیت خود را در کف دست با انگشتانی باز نگه داشتهاید. 5- بهطور ذهنی آن آرزو را در فضای لایتناهیرها سازید، با این اعتماد که هر نتیجهای بهدست آید خیر خواه بود. به انگیزههایی که پشت وابستگی شما نهفته است، توجه کنید. ممکن است وابسته به پولدار شدن باشید، چون خیال می کنید برایتان امنیت ایجاد میکند. واقعیت این است که پولدار شدن به هیچوجه تضمینی برای یک زندگی مطمئن و بدون نگرانی نیست. شاید در واقع امنیت کمتری برایتان ایجاد کند احساس امنیت از درون ناشی می شود نه از وابستگی به شخص، شیء یا عقیدهای. مهم است تشخیص دهید شاید آرزو یا تصمیم شما به شکلی متفاوت از آنچه انتظارش را دارید نیز نشان داده شود. چشمانتان را به روی نعمات هستی باز نگه دارید، زیرا گاهی آنها در بستههایی دور از انتظار هدیه می شوند. فراوانی یکی از معمولترین ترسهای انسانی کمبود است. فراوانی یعنی همه چیز امکانپذیر است و همه چیز همینجا و همین الان بیش از اندازه کافی برای همه هست. بهمحض آنکه کانون توجه خود را از نقطهای در گذشته به زمان حال حرکت دهید، کاملا قادرید ثروتها و نعماتی را که از قبل به شما داده شده است را بنگرید و به این ترتیب درس فراوانی را بیاموزید. فراوانی واقعی در جمع کردن نیست بلکه در قدرشناسی است. فقدان آگاهی حاصل آن چیزی است که من "سندرم سوراخی در روح" مینامم. این هنگامی است که تلاش میکنیم زندگی مان را با چیزهایی از دنیای خارج پر کنیم. اما مانند پازل نمیتوانید قطعهای را که طبیعتا نامناسب است در آن جا دهید. هیچ عامل خارجی، محبت،عشق یا توجه نمیتواند خلاء درونی را پر کند. آن خلاء تنها میتواند با نگریستن به درون خود پر شود. شما دارید و به اندازه کافی هم دارید، از فراوانی درونی خود لذت ببرید نیازی به نگریستن به جایی دیگر نخواهید داشت. آرامش زندگی در زمان حال، چیزی را ایجاد می کند که اکثر مردم عمر خود را صرف تلاش برای بهدست آوردن آن مینمایند: آرامش. استراحت کردن در زمان حال، ذهن و جسم شما را در حالت آسودگی، سکوت و آرامش قرار میدهد و بالاخره ما از آسیاب «از اینجا به آنجا» خارج میکند. بسیاری از ما در طول زندگی در رفت و آمد هستیم. اگر از ده نفری که هنگام صبح در حال راندن اتومبیل هستند سوال کنید چه میکنند، احتمالا نه نفرشان پاسخ خواهند داد: "به سر کار میروم" ، دهمین نفر احتمالا کسی که پاسخ میدهد: «دارم راندگی میکنم" کسی است که آرامش در لحظه حال را فراگرفته است. البته پیشنهاد نمیکنم که در زندگی بطور شناور، کاملا از گذشته جدا باشید و چشمانتان را به روی آینده ببندید. فقط اینکه گاه گاه مکث کنید تا عمیقا در لحظه حال قرار بگیرید و از نتایج آن احساس آرامش کنید.
قانون هفتم
قانون هفتم: دیگران فقط آیینههای شما هستند وقتی کسی را برای اولین بار ملاقات میکنید، در لحظه اول تاثیر آن شخص را در در ذهن خود شکل میدهید. واکنشهای شما نسبت به دیگران بیشتر درباره شما می گوید تا دیگران. شما نمیتوانید حقیقتا چیزی را در وجود دیگری دوست داشته باشید یا از آن متنفر باشید مگر آنکه چیزی را منعکس کند که شما در وجود خودتان دوست دارید یا از آن متنفرید. میتوانید مردمی را که در مورد آنها قضاوت منفی دارید چون نعماتی در نظر بگیرید که به شما ارزانی شدهاند تا آنچه را در مورد خود قبول ندارید به شما نشان دهند. مضمون قانون هفت انتقال اساسی دیدگاهتان از قضاوت برون/دیگری به اکتشاف مادامالعمر درون/خود است. درسهای قانون هفت مدارا، روشنبینی، شفا و حمایت است. مدارا مدارا، امتداد پذیرش به سوی بیرون است؛ آن هنگام است که میآموزید همه خصائل دیگران را بپذیرید. مدارا، روده درازی دائمی و انتقادی درونی ذهنتان را متوقف میسازد تا بتوانید ضربامثل قدیمی "زندگی کن و بگذار زندگی کنند" را به کار بندید. هدف اصلی ایجاد چنین تغییری در درک و فراگیری مدارا، این است که به لحظه گفتن: "این شخص ... است؟ هست که هست." برسید و در نتیجه قدرت خود را بازیابید. روشنبینی روشنبینی، صاف و روشن دیدن است. وقتی دیگران آیینه خودتان بدانید مانند این است که گویی به حقیقتی تازه وارد میشوید و در آنجا زندگی را با نگرشی که بطرزی حیرتآور شفاف است لمس میکنید. درس روشنبینی را دقیقا همان لحظاتی که این تغییر دیدگاه رخ میدهد فرا میگیرید. در آن لحظات، روشنبینی را میتوان به سادگی به کمک تغییر دیدگاه از «برون/دیگری» به «درون/خود» به دست آورد. آن، لحظاتی است برای تأمل کردن و پرسیدن از خود که چه حس میکنید و با کدام عینک دارید شرایط را میبینید. لحظهای که آیینه را بالا نگه دارید، نخستین گام برای دست یافتن به روشن بینی را برمیدارید. شفا شفا برگشت به وضعیتی سالم و خوب است. درک مثبت مردم از ما هر صدمهای را که به عزتنفس ما وارد شده است شفا دهد. اما شفا از طریق انعکاس آینهای میتواند به صورتی دیگی رخ دهد. مردمی که هماکنون به مثابه آینه عمل میکنند میتوانند نعمت شفای زخمهای کهنه را به شما ارزانی دارند. حمایت حمایت استوار نگه داشتن از پایین است. وقتی شما با رضایت و خواست خود قدم به جلو میگذارید تا کسی را در طول مبارزه قوت و انرژی ببخشید و به او کمک کنید، او را حمایت کردهاید. ولی جالب این است که وقتی شما دیگران را حمایت میکنید، در واقع خود را نیز حمایت کردهاید. هنگامیکه قادر نیستید دیگران را حمایت کنید باید به درون خود بنگرید، شاید چیزی در آن نهفته است که مانع از حمایت شما میگردد.
قانون هشتم
قانون هشتم: اینکه چگونه زندگیتان را بسازید، بستگی به خودتان دارد هر شخصی واقعیت خود را میآفریند. رقم زدن زندگیتان یکی از مسلمترین حقوق شماست، با وجود این مردم اغلب این موضوع را که قادرند زندگی مورد علاقه خود را رقم زنند انکار میکنند. آنان اغلب بهانه میآورند که کمبود امکانات دارند. امکانات خارجیما نیست که موفقیت یا شکست ما را تعیین میکند، بلکه اعتقاد ما نسبت به خودمان و خواست ما برای آفریدن یک زندگی مطابق والاترین آرزوهای ماست که آن را تعیین مینماید. شما میتوانید با به کار بردن پی در پی عبارت "من نتوانستم چون..." در بازی مقصر دانستن درگیر شوید، یا میتوانید اداره امور زندگی خود را در دست داشته باشید و آن را بر وفق مراد خود شکل دهید. عبارت "آره، اما..." نتیجهای دربرندارد. این فقط تصور ناتوانیها را تقویت میکند. زمانی ژوزف کمبل گفت: "دنیا با شما جور است و شما با دنیا جور هستید." مقصودش این بود که وقتی شما کاملا موانع، نعمات و حقیقت فردی را بشناسید و مسیری را که نشان میدهد بپذیرید، دنیا هر آنچه را برای موفق شدن نیاز دارید مهیا میکند. شما نیز متقابلا کشف خواهید کرد که چگونه به دنیا بزرگترین کمک را بکنید. روشن است که مضمون قانون هشتم این است که واقعیت خود را بیافرینید و مالک آن باشید. لحظهای که بتوانید این کار را انجام دهید، لحظهای بیداری طبیعت شما و مرگ زندگی ناخودآگاهتان میباشد. وقتی زندگی را با این درک شروع میکنید که شما هستید که آن را می سازید، میتوانید آن را مطابق سلیقهها و خواستههای اصلی خود طراحی کنید. مسئولیتپذیری مسئولیتپذیری یعنی پذیرش «مسئول بودن خود» و تصدیق «تاثیر خود در شکلگیری شرایط». یعنی شما پاسخگوی رفتار خود هستید و هرگونه عواقب اعمالتان را کاملا میپذیرید. در هر حال، مسئولیتپذیری به معنی مقصر دانستن نیست و درک تفاوت بین این دو، یادگیری این درس را مهم و حیاتی می سازد. احساس تقصیر با گناه همراه است، در حالی که مسئولیتپذیری دلالت بر رقم زدن دارد. تقصیر دلالت بر گناه دارد؛ مسئولیتپذیری دلالت بر وظیفه. مسئولیتپذیری بعضی پاداشها را همراه خود دارد ولی درسی است که غالبا فراگیری آن سخت است. مسئولیت درس بزرگیسالی است. اگر تاکنون درس مسئولیت را نیاموختهاید، هنوز دیر نشده است. رها کردن رها کردن عمل ساده گذاشتن و گذشتن است. شما میتوانید در هر شرایطی یا مسئولیت را بپذیرید و سعی کنید تا کارها انجام بپذیرند یا می توانید آن را رها سازید. هیچیک از انتخابهای شما نه بهترند نه بدتر. هر شرایطی متفاوت است و در هر مورد، تنها «شما» خواهید دانست انجام دادن چه چیز درست است. مواقعی پیش میآید که نیاز خواهید داشت فقط رها کنید و بروید. در زندگیتان مواقعی پیش میآید که نیاز خواهید داشت بعضی از باورهایی را که شما را از خلق حقیقت خود باز میدارد، رها سازید. احساس دیگری که غالبا در ذهن مردم کمین کرده است، خشم است. این خشم میتواند در ذهن ناخودآگاه آنان زخمی ایجاد نماید که جریان قدرت طبیعی آنان را برای خلق زندگیشان مسدود سازد. آنان از روی عمد آنقدر بر احساسات منفی خود متمرکز می شوند که نسبت به قدرت بخشش و رها کردن خود کور می شوند. گاهی خاطرات منفی می تواند ذهن شما را شلوغ کند و فضای مورد نیاز برای تصور و ایجاد یک زندگی بر اساس خواستتان را اشغال نماید. در مواقع دیگر نیآز به رها کردن شرایطی دارید تا بتوانید واقعیتی بهتر بیافرینید. صرف نظر از اینکه چه احساس یا عقیدهای در ضمیر ناخودآگاهتان مانع می گردد واقعیت خود را بسازید، می توانید با به خاطر آوردن آن دو درسی که قبلا آموختید- آگاهی و رضایت- رها ساختن آن را فراگیرید. وقتی شما از موانع سر راهتان آگاه شدید و مایل بودید آن را رها سازید، به زمین و تمام کائنات علامتی میدهید دال بر اینکه آماده ساختن آن زندگیای هستید که همواره میخواستهاید. شهامت شهامت، یافتن نیرو و شجاعت درونی مورد نیاز در هنگام مقابله با خطر، مشکل یا مخالفت است. شهامت انرژی جاری پشت تمامی اعمال بزرگ است و جرقهای است که گامهای اولیه رشد کودک را روشن میسازد. در عمق وجود هر یک از ما ساکن و آماده است تا در لحظاتی که احتیاج دارید با ترفندی از موانعی دشوار عبور کنید یا آنها رابشکنید، در دسترس قرار بگیرد. نیرویی نامحسوس است که شما را در طی سفرتان به جلو میراند. شهامت لازم است تا بپذیرید آنچه در زندگیتان می سازید بستگی به شما دارد و اینکه حقیقتا آنچه را نیاز به انجام آن هست انجام دهید. چه چیز الهامبخش برای اقدام کردن است؟ برای برخی اعتقاد به قدرتی والاتر است، برای بعضی دیگر شاید تمرکز یا آهنگی الهامبخش باشد، برای دیگران ممکن است فرهنگ غنی یا عبارات معنوی باشد. صرف نظر از اینکه ارتباط شما با منبع مقدس چیست، آن را بهبود بخشید زیرا نیاز خواهید داشت که در آن موقعی که نیاز به شهامت دارید از آن استفاده کنید. شهامت در لحظه جهش ایمان و اقدام کردن آموخته می شود. چه ترسهایی بر سر راهتان است؟ آنها را ظاهر سازید تا بتوانید از سر راهتان برشان دارید. ترسها، چه واقعی باشند چه تصوری، فقط شما را از زندگی باز میدارند. محوشان کنید تا شاید درس شهامت را فرا بگیرید و زندگی دلخواهتان را بیافرینید. اقتدار اقتدار یعنی نشان دادن تواناهاییتان برای تجلی حقیقت. در وجود همه ما مرکز اقتداری نهفته است. قدرت حالت طبیعی یک موجود زنده است –نیرویی است که همگی حق داشتن آن را داریم و همه ما به آن به میزان نامحدود دسترسی داررم. اقتدار شما است که شما را روز به روز به جلو میراند،شما را در لحظات گمگشتگی حفظ میکند، به شما توان آن را میدهد که هرچه مایلید انجام دهید. مانند نوریدر درونتان میتابد و بر حسب نیاز به خارج از شما به جهان پرتو میافکند. در هر حال شاید مواقعی پیش آرد که آن نور را بهسختیدر درون خود ببینید. شاید با "نشت قدرت" مواجهه شوید که توانایی شما را برای تجلی حقیقت برباید. در آنمواقع نیاز به مشخص نمودن این دارید که چه چیز قدرت شما را میرباید و اینکه محلهای نشت را درزگیری کنید. نشت قدرت به اشکال مختلف ظاهر میشود که برای نمونه تعدادی از آنها از این قرار است: تهدید، دلسردی، یأس و ناامیدی، عقبنشینی، طرد شدن، ضرر و زیان. نشت ناگهان هنگامی پدیدار می شود که انعطاف درونی شما صدمه ببیند یا از میزان ارزش قائل شدن برایخود کاسته وشد. بهترین شیوه درزگیری این نشتی این است که به موفقتهای گذشته خود بنگرید. ماجراجویی ماجراجویی عملی است که شما را ورای حد آسایشتان میبرد. ماجراجویی ها سطح زندگی شما را می سازند و هنگامیکه از محدودیتهای خود فراتر روید، قلبتان در انتظار تازهها میتپد. ماجراجویی افقهای شما را گسترش میدهد و شما را به درون دنیاییجدید و هیجانانگیز میبرد. هنگامی که لذت آزمودن انتخابهای جدید و خطر کردن را احساس کنید، آن وقت ارزش ماجراجویی را در زندگی خود میآموزید. زندگی بدون ماجراجویی شاید امن باشد،ولی چیزی است که فاقد رنگ و بافت است. اگر هیچگاه شجاعانه پیش نروید، هیچگاه نمیتوانید رشد کنید. جرقه ماجراجویی معمولا به صورت هوسهایی جسورانه نمایآن میگردد که شما آنها را بهعنوان مواردی احمقانه یا غیرعاقلانه از خود دور میکنید. در هر حال بهمحض آنکه به این جرقه اهمیت دهید و آن را محترم بشمارید دری به روی تجربیات شگفتآور و ارتباطات جادوییمیگشایید. شروع به برداشتن گامهایی بزرگتر و شجاعانه به سوی زندگی رویاییتان میکنید. به گذشته خود بازگردید . راجع به ماجراجوییهایی که در زندگیتان رخ داده بیندیشید. لحظاتی که به خود اعتماد می کنید و از حدود همیشگی پا را فراتر میگذارید، لحظاتی ارزندهاند زیرا میتوانند شادی موجود را بهخاطرتان بیاورند. خود را در نود سالگی مجسم کنید و نگاهی به گذشتهتان بیفکنید، می خواهید چه چیزی ببینید؟ آیا شما میتوانید از ماجراجویی بیشتری در زندگیتان پیروی کنید: "آنچه در توان دارید انجام دهید یا پا به هر رویایی که میتوانید بگذارید. جسارت و بیباکی دربردارنده نبوغ، قدرت و سحر است."
قانون نهم
قانون نهم: پاسخهای شما در درون خودتان نهفته است تمام پاسخهایی که به دنبال آنها هستید از قبل در دسترستان است، تنها کاریکه باید انجام دهید این است که به درون نگاه کند، بشنوید و به خود اعتماد کنید. شما خود به تنهایی عاقلترین معلم خود هستید. در اعماق وجودتان آنچه را باید بدانید میدانید. ما همه مالک دی.ان.ای معنوی هستیم و آن خرد درونی ماست که در درون ما میماند و پیامهاییدرباره مسیر زندگیمان ارسال مینماید. اینها پیامها، علائم یا جهتنماهایی هستند از منبع درونی شهود، که شما را به سوی زندگی اصلیتان راهنمایی می کنند. سرنخی است که نشان میدهد چیزی حقیقتا یک پیام است: هر قدر هم که سعی کنید آن را نادیده بگیرید؛ از بین نمی رود. آنقدر ظاهر میگردد تا شما حاضر به شنیدن و محترم شمردن آن شوید. حتی اگر نسبت به آنها باز و پذیرا نباشید، مهم نرست کجا پنهان شده باشید چون شما را مییابند. وقتی به پیامهای درونی خود اعتنا کنیم زندگی راحتتر پیش میرود. پیامهای درونی وسیله ارتباطی ما با تمام آگاهیهای نهفته درونمان هستند. فرقی نمی کند پیامهایتان خود به شکلی ظاهرا مضحک آشکار کنند یا به اشکالی مستقیمتر. تمام پیامها، چه احمقانه باشند چه غیراحمقانه، راهنماهای قدرتمند واقعی هستند که راه دستیابی مستقیم شما را به آگاهی درونی فراهم میکنند. اگر به دقت به پیامها گوش کنید، میتوانید با طول موج این اطلاعات ارزشمند هماهنگ شوید. مضمون قانون نه اینست که با این پیامها هماهنگ شوید و به آنها و پاسخهایی که از اعماق وجود خود میشنوید، احترام بگذارید. برای آگاه شدن و احترام گذاشتن به آگاهی درون خود، شما نیاز به فراگیری درسهای شنیدن، اعتماد کردن و الهام دارید. این درسها شما را به جایی درونتان راهنمایی خواهند کرد که از آنجا میتوانید به تمام پاسخهای مورد نیاز خود درباره اینکه چه چیز حیات شما را بر روی کره زمین رضایتبخش خواهد کرد دس یابید. شنیدن شنیدن یعنی اینکه فعالانه بر پیامهایی که از هر دو طریق، لفظی یا غیرلفظی دریافت میکنید متمرکز شوید. درس شنیدن را موقعی فرا خواهید گرفت که از پیامهاییکه دی.ان.ای معنوی شما برایتان میفرستد و از آنچه برای خود مفید میدانید، آگاه شده باشید. ما باید به دقت به پیامهای خود گوش کنیم چون آنها همیشه آنگونه که ما تصور می کنیم به نظر نخواهند آمد. شما باید امواج آن را بگیرید وگرنه ممکن است سرنخهای مهم را که از مرکز معنویتان نشأت میگیرد از دست بدهید. اعتماد هنگامیکه آموختید پیامهای خود را بشنوید، آن وقت به سوی رشد بعدیکه عمیقتر است پیش میروید: اعتماد کردن به آن پیامها. هنگامی درس اعتماد را فرامیگیرید که در ایمان خود جهشی داشته باشید و باور کنید که دانش درونی شما را به سوی جایگاهی والاتر راهنماییمیکند. کلاس مذاکره درونی من شرکت کنندگان را تشویق می کند به پیامهای خود اعتماد کنند. اغلب این امر در آنان ترس ایجاد می کند، چون نمی توانند درک کنند که کار کردن در مورد تمام پیامهایی که در محدوده کلاس دریافت می کنند و اعتماد به آنها بی خطر است ولی به محض آنکه آرام می گیرند و به آن اعتماد میکنند، چیزهای باور نکردنی اتفاق میافتد. اعتماد کردن به غریزه و پیامهای خود به همان اندازه برای رشد معنویتان گاهی ضروری است که نقشه برای سفر. آنها شما را به درسهایتان هدایت می کنند و اگر قرار باشد همه آنچه نیاز دارید برای برآوردن هدف خود فرابگیرید، باید اعتماد کردن به آنها را بیاموزید. شما می توانید آموختن اعتماد به پیامهای خود را با اعتماد کردن به پیامهای کوچک آغاز کنید. یادآوری خاطرات گذشته نیز، هنگامیکه به غرایز خود اعتماد کردید و آنها شما را به جهتی صحیح هدایت کردند می تواند کمک به شما باشد. الهام الهام لحظهای که در آن به گوهر درون دست مییابیم و آن آشکار میگردد. الهام لحظهای آشکار میگردد که چیزی در دنیای بیرونی شعلهای را در درون شما روشن کند و پیامی بطلبد. میآید تا به یادتان بیاورد تمام پاسخهار شما درونتان نهفته است و بگوید تنها شما عاقلترین دانشمند قلمرو خود هستید. وقتگذرانی در طبیعت میتواند سرچشمهای الهامبخش باشد. طبیعت نوعی انرژیدارد که میتواند تماس شما را با عمیقترین بخش خودتان برقرار سازد. هر فعالیتی را که دوست دارید و شما را وارد متن طبیعت می کند و غرایز طبیعی شما را آشکار میکند انجام دهید. کارهای هنری میتوانند منبع دیگر منبع معجزهگر الهام باشند. شعری زیبا یا متنی ادبی میتواند قلب و روحتان را بگشاید که شاید از آن طریق اجازه دهید دانش درونیتان جریان یابد. یک قطعه موسیقی زیبا یا یک نقاشی باشکوه نیز میـواند آتشی مقدس را در درون شما شعلهور سازد. هر شاهکاری که در لحظه الهام خلق شده میتواند شما را به گذشتهتان بازگرداند.
قانون دهم
قانون دهم: شما همه اینها را هنگام تولد فراموش خواهید کرد شما با علم به تمامی آموزشهای قوانین دهگانه پا به عرصه حیات گذاشته اید. فقط این قوانین دهگانه را گذار از دنیای روحانی به دنیای مادی فراموش کردید. هر درسی، قدمی دیگر است در طول راه زندگیتان. در حالی که در این سفر درسها را فرا میگیرید برخی از آنها آشنا به نظر میآیند. هنگامیکه آرام هستید و آرامش دارید، در حال به خاطر آوردن هستید. بعضی افراد آن را طالع سعد مینامند، بعضی آن را سیر الیالله می نامند و باز بعضی دیگر آن را آرامش و صفا می نامند، آن را هرچه میخواهید بنامید اما بدانید که آن لحظه به خاطر آوردن است. هنگامی که احساس میکنید گیر کردهاید، حقیقت خود را فراموش کردهاید. وقتی نمیتوانید موانع را برطرف کنید حقیقت خود را فراموش کرده اید. وقتی از آگاهی ضمیر هشیارتان خیلی فاصله میگیرید، تماستان را با شعور هستی که در همه انسانها ذاتی است از دست میدهید. مضمون قانون ده اینست که مضمون حقیقت شما فراموش میشود و باید بارها و بارها به یادتان بیاید و وقتی آن را فراموش می کنید راههایی ایجاد میکنید که راه برگشت خود را بیابید. شما با آموختن درسهای پیشرفته ایمان، خرد و بالاخره بیکرانی را انجام میدهید. ایمان به خود ایمان داشته باشید زیرا حقیقت خود و دانشی را که در اعماق روحتان اندوخته شده است به یاد خواهید آورد، شاید لحظاتی باشد که نتوانید بهوضوح راهتان را به سوی حقیقت خود ببینید. ایمان صرف باور داشتن (بدون هیچگونه دلیل روشن) به این است که حقیقت، هرچند گاهی پوشیده به نظر میرسد، برای همیشه در پرده ابهام نمیماند. خیلی ساده در درونتان خاموش می ماند تا مجددا به شعور درونی خود متصل شوید. راههای زیادی وجود دارد که بتوانید ایمان خود را در طول لحظات تاریک، مجددا باز یابید. میتوانید با استعداد از کسانی که شخصیت واقعی شما را می شناسد و با ذات لطیفتان آشنا هستند، حقیقت خود را بازیابید. میتوانید با این افراد در تماس باشید و از آنان بخواهید که حقیقت را در لحظات فراموشی موقت به خاطرتان بیاورند. راه دیگر زنده نگه داشتن ایمانتان، سنگ محک است. در لحظات آگاهیتان به واقعیات چیزهایی جمع کنید که شما را به منبع الهامبخشتان پیوند دهد. این اشیاء میتواند تداعیکننده موضوعات یا نوشته یا نقل قول یا هر چیزی باشد شما را به جایی در درونتان که به روح مطلق متصل است بازگرداند. در لحظات فراموشی، خود را در مجاورت آنها قرار دهید تا به یادتان بیاورند چه کسی هستید و چه تواناییهایی دارید. ایمان میتواند با درگیر شدن در هر فعالیتی که در آن متمرکز باشید، دوباره جلا یابد. خرد مقصد نهایی زندگی شما خرد است. خرد والاترین و عمیقترین درجه دانش، بصیرت و درک و فهم است. خرد کیفیتی نیست که حاصل شود بلکه مقولهای است که دوباره به خاطر آورده میشود. شما کاملا با خرد ذاتی بیحدی که در همه انسانها وجود دارد وارد این سیاره شدهاید؛ فقط نیاز دارید که به مکان آن در درون خود دست یابید تا شما را به منبع پایانناپذیر الهی که بتوانید آن را به خاطر داشته باشید متصل نماید. مستقیمترین راه به سوی خرد شما، به دست درسهای زندگیتان هموار شده است. یافتن خرد درون خود و رسیدن به بالاترین میزان تکامل، میتواند یکی از درسهای از خودگذشتگی را به شما بیاموزد. بیکرانی در حالی که "ده قانون انسان بودن" را با آغوش باز میپذیرید، آخرین درسی که باید بیاموزید، آنچه تا مدتها بعد از خاتمه این کتاب شما رادر سفر در این مسیر نگه خواهد داشت، بیکرانی است. بیکرانی یعنی اینکه هیچ حد و مرزی برای آنچه می خواهید انجام دهید یا میخواهید بشنوید وجود ندارد. آن را هنگامی میآموزید که میدانید تکامل شما پایانناپذیر است و استعداد شما برای رشد کردن بیانتهاست.ولی وقتی رشد کردید و وارد اجتماع شدید، شاید به این باور رسیدید که حد و مرزهاییوجود دارد. در هر حال، حد و مرزها فقط در ذهنتان وجود دارد. وقتی توانایی فائق آمدن بر آنها را داشته باشید، درس بیکرانی را میآموزید. این حقیقت اساسی را به خاطر آورید: هیچ چیز وجود ندارد که نتوانید آن را انجام دهید یا داشته باشید. همه چیز در دسترس شماست. حد و مرز خود را بدانید تا بتوانید آن را درهم شکنید و به عظمت برسید.مهم این است که باور داشته باشید می توانید آن را انجام دهید و از هذ فرصتی برایموفقیت خود استفاده کنید. هر درسی که در طول عمر خود یاد بگیرید درهاییرا به روی حس بیکرانی شما باز خواهد کرد.