باطن و انرژی
آگاهی کیهانی؛ راهی بسوی آگاهی الهی
زمانی که شاد هستیم همه چیز به چشممان تر و تازه و دلپذیر جلوه میکند و هنگامی که مغموم و اندوهگین باشیم، جهان و هرچه در آن است در نظرمان تیره و تار مینماید، گویی خلق و خوی ما بر شیوة نگرش و دیدگاه ما نسبت به جهان تاثیر می گذارد، گویی ادراک ما با تغییر شرایط بیرونی تغییر کرده و مخدوش می شود و حتی آرامش و شادی درونمان نیز تحت تاثیر قرار می گیرد. به نظر می رسد انسانی در چنین شرایطی در سطوح پایینی آگاهی قرار دارد چنانکه در سطوح بالایی آگاهی قضیه بدین شکل نمی باشد. طبق مدلهای مختلف، برای آگاهی سطوح مختلفی تعریف شده است یکی از این مدل ها مدل هفت گانه سطوح آگاهی است. در این مدل پنجمین مرحلة آگاهی، آگاهی کیهانی و ششمین مرحله آگاهی الهی یا آگاهی کیهانی پالایش یافته نام دارد. در این مرحله انسان قادر به درک ژرفای خموش و لطیف موضوعات و اشیا می شود و می تواند چشماندازهای جهان بیرون را که بر تجربة دائم او منعکس میشود از سطوح مختلف حقیقت درون خویش باز شناسد.
در مرحلة آگاهی کیهانی، فرد « خود » را جدا از عرصه عمل، ادراک میکند. حال آنکه این شکاف در آگاهی وحدت محو میشود و فرد نه تنها « خود » را رُکن اصلی درون خویش میبیند بلکه به آن به مثابة بنیاد جهان خارج نیز مینگرد. این تجربه سرلوحة الهامات بنیادین مسیحیت نیز هست که میگوید: « همسایهات را به اندازة خودت دوست خواهی داشت ».
ذهن انسان که از آن به اقیانوس آگاهی تعبیر شده است منبع عظیمی از دانسته هاست.« ذهن با تجربة آگاهی ماورایی ( اگاهی سطح چهارم ) به تحقق نفس نایل میشود و رسیدن به چنین مرحلهای همانند فتحی بزرگ است. چرا که خود فروتر به خود برتر فراز میآید. پس از این پیروزی است که ذهن به مرحلة کیهانی با آگاهی خالص عروج میکند و از این پس هشیاری کیهانی پشتیبان زندگانی هر روزۀ ما در همه ابعادش میشود و در تمامی عرصههای جهان نسبیت ما را یاری و حمایت میکند ».
آن هنگام که ذهن به وجود ادراک ماورایی نایل میشود و زمانی که بار دیگر قلمرو ماوراء را برای بازگشت به جهان نسبیت ترک میگوید، از وجود ماورایی اشباع شده است. با برخورداری مکرر از تفکر ماورایی، آمیختگی ذهن با ماوراء، دائمی میشود و ذهن این حالت را در تمامی ابعاد جهان نسبیت نیز به همراه خواهد داشت.
نتیجه اینکه گویی همواره وجود ماورایی را جدای از فعالیت ذهنی تجربه میکند و این تجربة دائم، بازتاب از خود بیگانه کنندة عمل روزمرة ما را خنثی میسازد. انسانی که به چنین مرحلهای رسیده باشد با آزادی کامل عمل میکند و پیوسته از طریق خود ماورایی، حمایت و پشتیبانی میشود.
میتوان چگونگی تثبیت آگاهی خالص را در ذهنی که درگیر فعالیت است به رنگرزی پارچه تشبیه کرد. در هند زمانی که میخواهند پارچهای را رنگ کنند، پس از هر بار شستشو در محلول رنگین، آن را در معرض تابش نور خورشید قرار میدهند. درست است که این کار موجب میشود پارچه بخشی از رنگی را که به خود گرفته است ببازد، لیکن آنچه که به خورد پارچه میرود ثابت باقی میماند. با تکرار این عمل بالاخره پارچه کاملاً رنگ میگیرد و این رنگ ثابت و همیشگی است و هرگز زدوده نمیشود. کار ذهن نیز در سیر درونی و تجربة متناوب آگاهی خالص و بازگشت به دنیای خارج به همینگونه است. با تکرار چندینبارة این سیر، وضعیت ماوراء به طور قطع تثبیت میشود و فرد به زندگانی در مرحلة کیهانی دست مییابد.
تثبیت مرحلة ششم آگاهی یعنی آگاهی کیهانی پالایش یافته، با صیقل یافتن رو به گسترش نیروی ادراک همراه است. چنین مینماید که رشد ظرفیتهای نیروی ادراک نیز به نوبة خود با رشد و توسعة فعالیتهای روحی و استعدادهای قوة تشخیص شخص، پیوند ناگسستنی دارد.
کسانی که به آگاهی کیهانی رسیدهاند، در توصیف حالات خود به داشتن احساس تعادل، انسجام روحی، نیرو و ثبات درونی اشاره میکنند. برخورداری از چنین خصوصیاتی موجب میشود که آنها بدون از دست دادن هویت خویش، قادر به رویارویی با شرایط همواره متغیر زمانه باشند. « با تمام وجودم احساس میکنم که به ثبات و نیرویی تزلزل ناپذیر دست یافتهام، نیرویی که همچنان رو به افزایش است. پیش از این هرگز اطمینان و اعتماد به نفسی را که اکنون حس میکنم در خود نمیدیدم. زندگیم سرشار از وجد و آرامشی است که از « خود » من سرچشمه میگیرد و در سراسر جهان نسبیت انتشار مییابد. وجد و آرامشی که با شتابی بهتآور رو به فزونی است. گویی برای همیشه آسیب ناپذیر شدهام ».
تجربه دائمی آگاهی خالص حالتی از وجد و سرور درونی را در فرد برمیانگیزد که موجب باروری تمامی لحظات زندگی او میگردد. در این حالت روح نیز از وسوسهها و وابستگیهای آزاردهنده رها میشود: « زیرا سعادت واقعی از آن فردی است که روحش عمیقاً با صلح و آرامش عجین گشته است».
کسانی که به آگاهی کیهانی دست مییابند مدعیاند که حقیقت را به گونهای بکر و مصون از خطا ادراک میکنند. آنها میگویند که در ادراک آنچه در پیرامونشان میگذرد تیز هوشتر شده و آنچه را که پیش از این از درک آن عاجز بودند به روشنی در مییابند: « در شیوة نگرشم نسبت به جهان تغییری ژرف پدید آمده است. اکنون زیبایی طبیعت را بهتر درک میکنم و در مقابل عظمت زندگی و شکوه طبیعت سر تعظیم فرود میآورم ».
اعمال و رفتار کسی که به این مرحله رسیده باشد تماماً بازتاب آینهوار پیرامونش خواهد بود و شفافیت و سرزندگی ذهن چنین شخصی به او امکان میدهد تا تصمیماتش درست و عاقلانه باشد و آرزوهایش نیز شکلی منطقی به خود بگیرند و در نتیجه سریعاً برآورده شوند. « گویی خواستهها و آرزوهایم در پناه حمایتی نامرئی قرار دارد. دست حمایتگر طبیعت در پس همه چیز نهفته است. هنگامی که طبیعت با یکی از خواستههایم در تضاد میافتد، میدانم که چیزی بهتر و ارزشمندتر در انتظارم است». فرازی از ریگ ودا را در تأیید این جمله میآوریم: « آنکس که به این دانش دست یافته باشد در کل هستی « جای » گرفته است ».
زیستن در آگاهی کیهانی، خود عین آزادی است. آزادی برای اغلب مردم به این معناست که بتوانند بیهیچ مانعی امیال و آرزوهایشان را برآورده سازند. لیکن باید گفت تا زمانی که آگاهی بشر با تمام پتانسیل خود به کار نیفتد و تمامی استعدادهای ذاتی آن برانگیخته نشود، آرزوهای او نیز امکان تحقق نخواهند داشت و در نتیجه آزادیاش محدود خواهد بود