بیداری و آگاهی
بیداری حرکتی است که درون آگاهی رخ میدهد
که در آن فکر کردن و هوشیاری از یکدیگر جدا میشوند
هنگامی که بیدار هستید به جای آنکه در افکار تان گم شوید
خود را به صورت آگاهی در ورای این افکار تشخیص میدهید
سپس فکر کردن یعنی فعالیتی مستقل و خودخواهانه که شما را
در اختیار میگیرد و زندگی تان را اداره میکند پایان مییابد.
آنگاه هشیاری جای فکر کردن را میگیرد
و به جای آنکه فکر کردن مسئول زندگی شما شود
هشیاری، پیوندی آگاهانه با شعور عالم است.
واژه دیگر برای آن، حضور میباشد،
بیداری معنوی
بیداریِ معنوی، بیدار شدن از خوابِ فکرهاست
قلمروی هشیاری بسیار وسیعتر از قلمرویی است
که افکار می توانند به دست آورند.
هنگامی که دیگر هر چیزی را که
فکر میکنید را باور ندارید،
شما به ماورای ذهن میروید
و به روشنی می بینید که شما
فکر کننده نیستید بلکه شما کسی هستید
که از فکر کننده آگاه است،
شناخت خودتان بعنوان آگاهیِ پشت
آن افکار آغاز آزادی و رهایی است
بیداری و بلوغ
ماهی هرگز نمیداند اقیانوس کجاست … مگر آنکه آن را از اقیانوس بیرون بیاوری و در زیر آفتاب سوزان بر روی شنهای داغ ساحل بیندازی تا دریابد که اقیانوس کجاست!
هنگامی که مجددا آن را به داخل اقیانوس بیندازی و به داخل اقیانوس شیرجه زد. او همان ماهی است، ولی ماهی اول نیست!
هنگامی که ما به بلوغ و بیداری درونی می رسیم، تجربه یک زندگی جدید مانند همین ماهی را خواهیم داشت…!!!!
عشق نخستین گام است
به سوی هستی
و تسلیم آخرین گام
و این دو گام کل سفر است
کلید رهایی هشیاری است،
بیداریِ آگاهی با این شناخت ساده
آغاز میشود که شما آن فکرهایی
که در ذهنتان میگذرند نیستید
که در ذهنتان میگذرند نیستید
حرکت به سمت بُعدهای دیگر
بیداریِ آگاهی این ادراک است که در ورای ذهنتان عمق عظیمی برای کسی که خود شمایید وجود دارد. یک آزادیِ عظیم و یک هوشمندیِ بسیار بزرگتر از ذهنِ متفکرتان در آنجا هست. آنگاه ذهنِ متفکرتان میتواند توسط آن هوشِ عظیمتر مورد استفاده قرار بگیرد. برای اینکه ذهن توسط هوشِ عظیمتر استفاده گردد، ابتدا باید آن هوش را در درونِ خود بیابیم که به آن آگاهیِ شرطینشده میگوییم. از ذهنِ کوچک خودتان که مالِ شما نیست بلکه فقط ذهنِ بشریست، خارج شوید.
آیا میتوانید فضای کوچکی در خود داشته باشید که فکر نکنید و هنوز هشیار باشید؟ آن گشایشی به سوی هوشِ عظیمتر است. در ابتدا چنین به نظر میرسد که هیچچیزی رخ نمیدهد. نه… انتظار نداشته باشید که هیچچیزی رخ دهد. این فقط یک شروع است. شما فقط در حالِ گشودن دَر به سوی بُعدی دیگر هستید. آن بتدریج خواهد آمد. ذهنِ متفکر هیچچیز در مورد آن نمیداند و شما نمیتوانید از ذهن متفکرتان استفاده کنید تا وارد آن بُعد شوید. لحظهای که از آن استفاده کنید و سعی کنید تا دریابید چهچیزی در آن بُعد است ، دیگر در آن بُعد نیستید، این فقط آغاز و گشودن دَر است آن بتدریج میآید