شهادت میدهم که جهان شبیهسازی است و غیرآن چیزی نیست !!
زندگیام پراز مشکلات عجیبغریب است. خب این که تقصیر من نیست، باگهای سیستم است و ایمان دارم که در آپدیت بعدی حل میشود !!
فرضیه شبیهسازی فرض میکند که هرچیزی که ما تجربه میکنیم توسط یک موجود هوشمند کدگذاری شده است و ما بخشی از آن کد کامپیوتری هستیم. اما نمیتوانیم قوانین طبیعی را با شبیهسازیهای کامپیوتری بهطور دقیق بازتولید کنیم. ایمان کور است، اما علم نیاز به مدرک و منطق علمی دارد.
من این ایده را دوست دارم که ما در یک شبیهسازی کامپیوتری زندگی میکنیم، اما متأسفانه این ایده غیرعلمیاست. اما چرا برخی افراد به فرضیه شبیهسازی اعتقاد دارند؟ و دقیقاً مشکل آن چیست؟
اینکه ما در نوعی محاسبات زندگی میکنیم بهخودیخود غیرعلمی نیست. با توجه به آنچه که درحالحاضر میدانیم، قوانین طبیعت ریاضی هستند، بنابراین میتوان گفت که جهان واقعاً این قوانین را محاسبه میکند. ممکن است این اصطلاح برای شما کمی عجیب باشد، و منهم موافقم، اما بحثبرانگیز نیست. نکته بحثبرانگیز در مورد فرضیه شبیهسازی این است که فرض میکند سطح دیگری از واقعیت وجود دارد که در آن کسی یا چیزی آنچه را که ما معتقدیم قوانین طبیعت هستند، کنترل میکند یا حتی در آن قوانین دخالت میکند.
اعتقاد به موجودی دانای کل که میتواند در قوانین طبیعت دخالت کند، اما بنا بهدلایلی از ما پنهان میماند، عنصر مشترک ادیان توحیدی است. اما کسانی که به فرضیه شبیهسازی اعتقاد دارند، ادعا میکنند که با دلیل بهباور خود رسیدهاند. فیلسوف نیک باستروم، برای مثال، ادعا میکند که احتمالاً ما در یک شبیهسازی کامپیوتری بر اساس استدلالی زندگی میکنیم که بهطور خلاصه، اینگونه است.
اگر الف) تمدنهای زیادی وجود داشته باشد، و این تمدنها ب) کامپیوترهایی بسازند که شبیهسازیهای موجودات آگاه را اجرا کنند، ج) موجوداتی آگاهِ شبیهسازی شده بسیار بیشتر از موجودات واقعی هستند، بنابراین احتمالاً در یک شبیهسازی زندگی میکنید.
ایلان ماسک از جمله کسانی است که به آن اعتقاد دارد، او همچنین گفته است: "به احتمال زیاد ما در یک شبیهسازی هستیم." و حتی نیل دگراس تایسون فرضیه شبیهسازی را "بیشاز۵۰درصد" درست میداند.
مطمئناً بخشی از این گفتگو فقط سرگرمی فکری است. اما من فکر نمیکنم که رواج فرضیه شبیهسازی سرگرمیای کاملاً بیخطری باشد. این پیوند علم با دین است، که بهطور کلی ایده بدی است، و واقعاً، من به شما اطمینان میدهم که چیزهای مهمتری برای نگرانی داریم تا اینکه کسی ممکن است شبیهسازی ما را حذف کند!!
اما قبلاز اینکه توضیح دهم که چرا فرضیه شبیهسازی یک استدلال علمی نیست، یک نظر کلی در مورد تفاوت دین و علم دارم. مثالی از ایمان در نظر بگیرید، مانند شفای عیسی از نابینایان و - روم به دیوار - براق. این یک داستان مذهبی است، اما نه به این دلیل که شفای افراد نابینا و الاغ بالدار غیرممکن است! یک روز ممکن است بتوانیم اینکار را انجام دهیم. این یک داستان مذهبی است زیرا توضیح نمیدهد که چگونه ممکن است (الاغ در خلأ با سرعت مافوق نور). تمام موضوع این است که مؤمنان آنرا بر اساس ایمان میپذیرند. در مقابل، علم، ما نیاز به توضیح برای چگونگی کارکرد، پیشبینی و تکرار در مورد هر ادعایی داریم.
سپس اجازه دهید نگاهی به استدلال باستروم بیندازیم.
اگر تمدنهای زیادی وجود دارند که شبیهسازیهای زیادی از موجودات آگاه را اجرا میکنند، احتمالا شبیهسازی هستیم!!
اول ازهمه، ممکن است یک یا هردو فرض اشتباه باشد. شاید تمدن دیگری وجود نداشته باشد، یا علاقهای به شبیهسازی نداشته باشند. البته این، استدلال را اشتباه نمیکند. این فقط به این معنی است که نمیتوان از گزارهای با صحتِ محتمل نتیجهگیری قطعی کرد.
نکتهای که درباره استدلال باستروم انتقاد میکنند این است که او فقط فرض میکند که میتوان آگاهی انسانمانند را شبیهسازی کرد. با اینکه فکر نکنم این امکانپذیر باشد، اما این مورد، نیاز به توضیح دارد. دلیلش این است که، با تمام آنچه درحال حاضر میدانیم، آگاهی صرفاً یک ویژگی سیستمهای خاصی است که مقادیر زیادی از اطلاعات را پردازش میکند. واقعاً مهم نیست که این پردازش اطلاعات دقیقاً برچه مبنای فیزیکی استوار است. ممکن است نورون باشد یا ترانزیستور، یا ترانزیستوری که معتقد است نورون است! بنابراین، من فکر نمیکنم شبیهسازی آگاهی بخش مشکلساز باشد. بخش مشکلساز استدلال باستروم این است که او فرض میکند که بازتولید همه مشاهدات ما نه با استفاده از قوانین طبیعی که فیزیکدانان بادقت بسیار بالایی تأیید کردهاند، بلکه با استفاده از یک الگوریتم زیربنایی متفاوت که برنامهنویس اجرا میکند هم ممکن است. او بهطور ضمنی ادعا کرد که بازتولید پایههای فیزیک باچیز دیگری ممکن است. اما هیچکس درحال حاضر نمیداند که چگونه نسبیتعام و مدل استاندارد فیزیک ذرات را با یک الگوریتم کامپیوتری که روی نوعی ماشین اجرا میشود، بازتولید کند. شما میتوانید قوانینی را که میدانیم با یک شبیهسازی کامپیوتری تقریبی کنید - ما همیشه اینکار را انجام میدهیم - اما اگر طبیعت واقعاً اینگونه عمل میکرد، میتوانستیم تفاوت را ببینیم. درواقع، فیزیکدانان بهدنبال نشانههایی بودهاند که نشان دهد قوانین طبیعی واقعاً گام بهگام پیش میروند، مانند یک کد کامپیوتری، اما جستجوی آنها دست خالی مانده است. میتوان تفاوت را تشخیص داد زیرا تلاش برای بازتولید الگوریتمی قوانین طبیعی معمولاً با تقارنهای نظریه نسبیت خاص و عام اینشتین ناسازگار است. من برای شما یک مرجع میگذارم. نتیجه نهایی این است که پیشی گرفتن از انیشتین خیلی هم آسان نیست.
بههرحال، اگر فرض کنید که شبیهسازی روی یک کامپیوتر کوانتومی اجرا میشود، کمکی نمیکند. همانطور که قبلا توضیح دادم کامپیوترهای کوانتومی ماشینهایی با هدف خاص هستند. درحال حاضر هیچکس نمیداند که چگونه نسبیت عام را روی یک کامپیوتر کوانتومی قرار دهد.
مسئله دوم در مورد استدلال باستروم این است که، برای اینکه یک تمدن کار کند، باید بتواند بسیاری از موجودات آگاه را شبیهسازی کند، و این موجودات آگاه خودشان سعی میکنند موجودات آگاه را شبیهسازی کنند و... این بدان معناست که شما باید اطلاعاتی را که ما فکر میکنیم کیهان حاوی آن است، فشرده کنید. بنابراین باستروم باید فرض کند که بهنوعی ممکن است در برخی از نقاط جهان که در حال حاضر هیچکس بهدنبال آن نیست، خالی و بدون قوانین طبیعی است و ما میتوانیم قوانین طبیعی را در آنجا فشرده و ذخیره کنیم! باز هم، او توضیح نمیدهد که چگونه این ممکن است کار کند. چه نوع کد کامپیوتری واقعاً میتواند اینکار را انجام دهد؟ چه الگوریتمی میتواند زیرسیستمهای آگاهانه و قصد آنها را شناسایی و سپس به سرعت اطلاعات مورد نیاز را بدون ایجاد ناسازگاری قابل مشاهده ذخیره کند؟ این مسئله بسیار دشوارتر از آنچیزی است که برای بوستروم بهنظر میرسد. درواقع نمیتوانید جایی، حتی چندده سال نوری، را از قوانین فیزیکی تهی کنید و همچنان بخواهیید اطلاعات قوانین فیزیکی را در آن ذخیره کنید، بدون ایجاد ناسازگاری!!
مدلهای آبوهوا یک مثال عالی هستند. ما درحال حاضر ظرفیت محاسباتی برای مسافتهای کمتر از حدود ۱۰ کیلومتر را نداریم. اما شما نمیتوانید تمام فیزیکهای زیر این مقیاس را دور بریزید. این یک سیستم غیرخطی است، بنابراین اطلاعات مقیاسهای بزرگ از مقیاسهای کوچک بهدست میآیند. اگر نمیتوانید فیزیک مسافت کوتاه را محاسبه کنید، باید آنرا با چیزی جایگزین کنید. حل کردن این مورد یک مشکل بزرگ است. و تنها دلیلی که دانشمندان آبوهوا تقریباً آن را درست میدانند این است که مشاهداتی دارند که میتوانند با آن بررسی کنند که آیا تقریبهایشان کار میکند یا خیر. فقط با شبیهسازی نمیتوانید اینکار را انجام دهید. و این مشکل من با فرضیه شبیهسازی است.
کسانی که به آن اعتقاد دارند، شاید ناآگاهانه، فرضیات بسیار بزرگی در مورد اینکه چه قوانین طبیعی را میتوان با شبیهسازیهای کامپیوترای بازتولید کرد، میکنند، و توضیح نمیدهند که چگونه این قرار است کار کند. یافتن توضیحات جایگزین که همه مشاهدات ما را با دقت بالا مطابقت دهد واقعاً دشوار است. بنابراین، فرضیه شبیهسازی یک استدلال علمی نیست. اما به این معنی هم نیست که اشتباه است، بلکه به این معنی است که شما باید آنرا باور کنید، زیرا ایمان دارید، نه به این دلیل که منطقی در باور شماست.